محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

سردار کوچک

سردارک 64: محمدصادق در دو سال و سه ماهگی

قدرت فهمش خیلی رشد کرده قدرت فیلم بازی کردنش هم! تمام خواسته هاش رو با پانتومیم نشون می ده اما هنوز به صحبت نیفتاده فقط کلمه می گه اونم در حد: مامان، بابا، مامانی، بابایی، شیرَ، به به، دَ دَ، بیب بیب(ماشین)، قوق قوق(تخم مرغ)،اولو(هلو)، علی(پاشو)، پیش پیشی(پیچ گوشتی)، آبَ، الِ ش(الهی شکر)، فا فا (فاطمه، مایع دستشویی)، جیز، جیش، پی پی، دُتُر(دکتر)، بوق، تای(چای)، من، منه(مال منه)، پو(گربه)، جوجو(جنبده ها)، توتو(پرنده ها)، عم (عمو)، آقا، پاک(پارک) صداهایی که می تونه دربیاره توف توف(صدای شلیک تفنگ)، مَو مَو(صدای گربه)،تق تق(تفنگ)، قان قان(حرکت موتور)، این این(حرکت ماشین)، چی چی(صدای قطار)، دس(دست)، پا، دوش(گوش) کارهایی که می...
26 شهريور 1394

سردارک ۶۳: دیگر شیر مادر نمی خورم!

می خواستم تو را خرداد ماه، دقیقا همزمان با تولد قمری ات از شیر بگیرم اما ورود فاطمه خانوم برنامه را تغییر داد و شما به جای اینکه دیگر شیر نخوری یک ساعت یکبار شیر می خوردی! و به همین خاطر شیر خوردنت از دو سال هم بیشتر شد. دوستم گفت یک سیب را موقع آخرین شیر دادنش یاسین بخوان و تا عصر کم کم بده بخوره که صبور و آرام دل بکند سیب به دست داشتم یاسین می خواندم که وسط شیرخوردن سیب را قاپیدی و یک گاز سیب خوردی و یک قلپ شیر و سیبی نماند که تا شب بدم بخوری... نمی دانستم چطور بالاخره این وظیفه دو ساله شیردهی تمام می شود تا آن روز رسید... روز شهادت امام صادق روز سه شنبه قصد کردیم ناهار بریم بیرون، اما رستوران مورد نظرمان بسته بود و...
20 مرداد 1394

اولین جملات

رفته بودم چند روز به خاطر آلودگی هوا همدان و پدر نیامده بود از پشت گوشی به پدر می گفتد بابا بیا و با دستانش بیا بیا را نشان می داد   مدرسه قرآن بودم، سماور بزرگی در حال جوشیدن بود. پسر نشانم داد و گفت جیزه؟ گفتم بله جیزه. گذشت محمد مهدی صفری آمد داخل آشپزحانه بهش گفت پَ جیزه   در حال حاضر این کلمات در دایره واژگانی اش هستند: مامان، بابا، بیا، جیز، جیش، پَ   هر چیزی که قابل دست گرفتن باشد حکم گوشی تلفن را برایش دارد: مثل ماشین حساب و ... گوشی را بر می دارد و سرش را کمی کج می کند در اتاق راه می رود و صحبت می کند. گاهی که کسی پشت گوشی هست خوب به صدایش توجه می کند. اما کمتر حرف می زند صرفا هم...
12 بهمن 1393

خصلت های ذاتی: یه چیزهایی نیازبه تربیت نداره

بعضی وقتها خیلی توی احوالات محمد صادق دقت می کنم می بینم یه سری چیزها رو خودشان بلدند آداب دان هستند و این احتمالا تربیت بد ماست که این ویژگی های خوب باقی نمی ماند: موقع خوردن دهانش را می بندد وقتی غذا می خورد صدایی شنیده نمی شود با صدا غذا نمی خورد: ملچ مولوچ ندارد موقع جویدن دهانش بسته می ماند وقتی کسی باهاش صحبت می کند به دهانش ذل می ند و بعد از خودش صدا در می آورد... بعضی وقتها می گویم شاید دوست ندارد وسط حرف بپرد. یه سری نکته دیگه هم بود الان یادم نمیاد!
1 مرداد 1393

سردارک40: جیغ!

من یه مدت نبودم! آخه این مدت درگیر خرید جهیزیه برای خاله خانوم، اسباب کشی برای مامان، چیدن خونه مامانی و عروسی و ... بودم خیلی سرم شلوع بود... کلی لاغر کردم به جای مامان و خاله م! این مدت یاد گرفتم کلی صدا تولید کنم، اولش تفریحی جیع می زدم و ذوق می کردم که بلدم چنین صدایی رو هم تولید کنم اما حالا برای اینکه دستم به اسباب بازی م نمی رسه جیع می زنم وقتی مامان رو کار دارم جیغ می زنم وقتی از خواب بیدار می شم جیغ می زنم وقتی گشنه هستم جیع می زنم البته هر کدام از جیغ هام سبک خاص خودشون رو داره و تن صداش فرق می کنه! مامانم عاشق وقتهایی است که زبونم رو در میارم برای همین کلی تلاش کرده و صحنه های زیر رو شکار کرده. این عکس ها هم تقدی...
8 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سردار کوچک می باشد