اولین جملات
رفته بودم چند روز به خاطر آلودگی هوا همدان
و پدر نیامده بود از پشت گوشی به پدر می گفتد
بابا بیا
و با دستانش بیا بیا را نشان می داد
مدرسه قرآن بودم، سماور بزرگی در حال جوشیدن بود. پسر نشانم داد و گفت جیزه؟ گفتم بله جیزه.
گذشت محمد مهدی صفری آمد داخل آشپزحانه
بهش گفت پَ جیزه
در حال حاضر این کلمات در دایره واژگانی اش هستند:
مامان، بابا، بیا، جیز، جیش، پَ
هر چیزی که قابل دست گرفتن باشد حکم گوشی تلفن را برایش دارد: مثل ماشین حساب و ...
گوشی را بر می دارد و سرش را کمی کج می کند در اتاق راه می رود و صحبت می کند. گاهی که کسی پشت گوشی هست خوب به صدایش توجه می کند. اما کمتر حرف می زند صرفا همان پَ را می گوید و از پشت گوشی برای خداحافظی دست تکان می دهد و بای بای می کند و اگر دلتنگ طرف باشد گوشی را با بوسه اش خیس آب می کند.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی