اولین برخورد با فاطمه خانوم
سلام
فاطمه. خاله و عمو مصطفی با هم از در وارد شدند
فاطمه توی ساک حمل بود
من نشستم پیشش
نذاشتم ببرنش توی اتاق
میخواستم ببینم این دخترخاله که میگن بالاخره چه شکلیه
صورتی پوشیده بود، سفید و سرخ و گرد
نکنه که وقتی خاله ها کوچیک میشن و توی ساک مبذارنشون بهش میگن دختر خاله!
نمیدونم من از کار این بزرگترها سر در نمیارم
اما خودم مطمین شدم چشم و گوش و دست و پا داره
جیش هم میکنه!آخه مثل من پوشک داشت انگار دلش رو زیاد فشار دادم که از پیشم بردنش و دیگه نشد اعضای دیگه اش رو وارسی کنم
براش بوس پرت کردم
مطمینم همبازی خوبی خواهیم شد و من اذیتش نمی کنم!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی