محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

سردار کوچک

یک واقعه عجیب

امروز برای اولین بار سردارک قطره آهن و روی رو بدون اینکه عق بزنه و قیافه اش رو عجیب غریب کنه خورد! تا باد چنین بادا!  
8 ارديبهشت 1393

سردارک51: تفاوت رفتار در مقابل سایر بچه ها

محمدصادق در برابر بچه های بزرگتر از خودش: تسلیم مظلوم نگاه های مات و مبهوت کند در برابر بچه های کوچک تر از خود: اسباب بازی را سریع از دستش می قاپد دستش را گاز می گیرد اگر تپل باشد پایش را روی شکم یا کمرش می گذارد و رد می شود سعی می کند با گذاشتن دست روی سرش بایستد موهایش را بکشد بوسش کند
24 فروردين 1393

سردارک52: یک دندان دیگر

بالاخره یکی از دندان های بالا سمت چپ در آمد... اما اون یکی دندان بالایی نه هنوز کلافه و خسته است انا خلقنا الانسان فی کبد: ما انسان را در سختی آفریدیم بچه و بزرگ هم نداره
20 فروردين 1393

ُسردارک50: عید و دندون

سلام سال نو مبارک خوب هستید؟! محمدصادق که کلی به خاطر دندان درآوردن یا نمی دانم مسافرت به هم ریخته! هم کم می خوره و هم اینکه هر چی می خوره به سرعت از بالا یا پایین سر ریز می کنه! کلی لاغر کرده! راستی چند روزه که  دس دسی یاد گرفته، عمه خانومش بهش یاد داده
10 فروردين 1393

سردارک 49: سینه خیز روی...

پسر ما داره تمرین کوهنوردی و سینه خیز رفتن پیشرفته میکنه  می خواد راحت موانع دشمن مستکبر رو بتواند در آینده به راحتی پشت سر بذاره رو این حساب داره رو سرعت سینه خیز رفتنش  کار می کنه و انگار هنوز خیال چهار دست و پا شدن نداره! از میز و سطوح کوتاه، شیبهای کم بالا می کشه خودش رو ... جلوی حمام ما یک پله کوچیکه رفته بودم لباس ها رو تو لباسشویی بندازم خودش رو از پله کشونده بود بالا و دستهاش رو می کوبید به کف حمام! وقتی آوردمش پایین فقط جیغ می زد ... ...
3 اسفند 1392

سردارک45: اولین بوسه ها

ما یه سری عروسک کوچیک خرس و گوزن و گاو داریم آهن ربایی. زدیم روی در یخچال. پسر عاشق اینها شده. اولش وقتی بهش نشون می دادیم می ترسید. اما کم کم باهاشون دوست شد.وقتی از آشپزخانه رد می شیم کلی خودش رو دراز می کنه به سمتشون. باهاش بازی می کردم و عروسک ها رو می آوردم می چسباندم به لپش و می گفتم دارن بوست می کنند. دیروز وقتی بهش گفتم آقا خرسه رو بوس کن، سرش رو برد جلو و لبهاش رو جسباند بهش. چند بار دیگه هم با بقیه عروسک ها امتحان کردم بوسشون کرد. داشتم براش کتاب می خواندم. کتاب حمام. وقتی بهش می گفتم اردک رو بوس کن اونها رو هم می بوسید. به سبک خودش که لبها رو می جسباند به کتاب و یه کم زبونش رو در می آورد. هر کار من و باباش کردیم ما رو بو...
15 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سردار کوچک می باشد