سردارک8: وداع با حاج آقا خوش وقت
دیروز پدر سردارک اول صبح از سر کار زنگ زد و گفت ما که نشد بریم تشییع، شما دست پسرمون رو بگیر و برو، اولیاء الله جمعند، سلب توفیق ازمون نشه
خلاصه ما با خاله ریزه رفتیم که به نماز و تشییع برسیم
وقتی رسیدیم سر فاطمی دیدیم که ترافیک سنگینیه و اگر بخوایم به نماز برسیم پیاده باید بریم
خلاصه پیاده اومدیم تا رسیدیم به دانشگاه
و نماز تموم شده بود و ما غصه دار که دیر رسیدیم
اما وقتی جسم حاج آقا رو برای تشییع آوردن، خیلی لحظه های خاصی بود...
به نظرم از همین تکه می شد فهیمد که کی رو از دست داده این زمین...
به سردارک سپردم که تا تو اون دنیاست با این جور آدم ها رفاقت کنه که وقتی رسید به این دنیای شلوغ یادش نره که بعضی ها خیلی با خدا دوستن و اونم باید سعی کنه شبیه اونا بشه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی