محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

سردار کوچک

سردارک10: ماجرای هواپیما سواری

1391/12/28 21:49
نویسنده : مامانی
651 بازدید
اشتراک گذاری

زنگ زدیم آژانس اول، دوم، سوم، هیج کدوم ماشین نداشتن

و فقط 40 دقیقه به پرواز مونده بود...

رفتیم آهسته و آرام آرام سرکوچه که شاید دربستی گیرمون بیاد

ماشین اول، ماشین دوم... هر کی وایمیستاد نمی رفت فرودگاه

خلاصه ماشین گیرد آوردیم بعد از 15 دقیقه!

به هر ترافیک و برنامه ای بود 5 دقیقه قبل پرواز رسیدیم فرودگاه...

همسر چان که در همه حال به فکر خانوادشه رفت به اون آقاهه که صندلی می ده گفت که یه جای خوب بده به خانوم ما که در طی سفر راحت باشه...

و ما تازه اونجا فهمیدیم که لازمه براشون گواهی از پزشکمون ببریم که سفر اشکالی نداره

و کلا نمی تونیم بریم چون احتمال پارگی کیسه آب به دلیل اختلاف فشار هست و ...

خلاصه تا رئیس بزرگ پیش رفتیم و تونستیم یه جورایی زیرآبی بریم

البته به لطف امام رضا

پرواز هم یه کم تاخیر داشت

رو این حساب رسیدیم

همسر یه طرف هواپیما، من یه طرف دیگه

دور از هم

حالا این وسط محمد صادق جان برای خودش، هول کرده بود و هی خودش رو مثل سنگ سفت می کرد و به سختی این طرف و اون طرف می رفت

هر چی براش می گفتم که هواپیما ترس نداره گوش نمی داد

خلاصه تا رسیدیم، با از سر گذاشتن اون استرس ها و دردسرهای اولیه، خود محمد صادق هم یه کارهایی می کرد که جان به سر شدیم

آخرش به این نتیجه رسیدم که سفر هوایی به استرسش نمی ارزه

نمی دونم....

ما که برگشت با قطار اومدیم و سعی کردیم دیگه فکر سفر هوایی به سرمون نزنه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سردار کوچک می باشد