سردارک34: اولین واکسن
امروز من بر علیه چند تا بیماری واکسینه شدم، اما اشکم در اومد. اونقدر گریه کردم که نگو. نه موقع زدن واکسن، بلکه سه ساعت بعدش.
مدل گریه هام خیلی با گریه های دیگه فرق می کرد. یه طوری گریه می کردم که معلوم بود خیلی دارم درد می کشم. اون قدر بی حال بودم که با اینکه دهنم خشک شده بود نمی خواستم شیر بخورم.
بعد از اینکه یه عالمه گریه کردم و مامانم رو قصه دار باباجون اومد دنبالمون و بردش خونشون. اون طوری چند تایی مواظبم بودن و بیشتر تونستم بخوابم.
امیدوارم خدا بیمارها رو شفا بده و هیچ بچه ای تو بیمارستان نباشه این واکسن من رو این طوری بی تاب کنه چه برسه به خود بیماری!
الهی شکر که همه سالم هستیم به لطف او!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی