سردارک3: رفتن به سینما
سلام،به لطف خاله مائده، ما رفتیم یکی از فیلمهای جشنواره فیلم فجر(خاکستر و برف) رو با هم دیدیم..
من یه کم دیر رسیدم و خاله مائده رفته بود توی سینما
وقتی رسیدم پیامک زدم من اومدم و عمو سرمد اومد پایین بلیط ما رو داد به گیشه
اما من که از راه رسیده بودم و هنوز حالم جا نیومده بود مجبور شدم توی رو دربایستی و اینا یه نفس یه عالمه پله رو برم بالا
ضربان قلب در حد تیم ملی بالا رفته بود و دمای بدن ...
بگذریم از اینکه وقتی وارد سینما شدیم همه جا تاریک بود و من هیچ حا رو نمی دیدم و با ترس و لرز قدم بر می داشتم
خلاصه گذشت و ما یه کم آروم شدیم
واکنش های سردارک خیلی جالب بود... از وقتی نشستیم شروع شد
معمولا توی این ساعت بیدار نمی شد و خواب بود اما پسرم از اومدن به سینما تعجب کرده بود و هی تکون می خورد...
واکنشش به صداها خیلی جالب بود
اونا که داد می زدن، یهو تکون می خورد...
خلاصه خیلی از اومدن به سینما شگفت زده شده بود...
+سردارک وقتهایی که یه صدا می یاد بیشتر از وقت هایی که خونه سکوته تکون می خوره!
+وقت هایی که بلند صحبت می کنی یا کسی بلند حرف می زنه این قضیه پر رنگ تره