سردارک18: ما داریم برای آزمون جامع آماده می شیم
مامان چند روزه داره سعی می کنه که درس بخونه...
امروز روز آخره درس خوندن و فردا باید بریم سر جلسه امتحان
دیشب زودتر خوابیده که امروز صبح بتونه زودتر درس خوندن رو شروع کنه
شروع می کنیم فلسفه علم
می دونید از اونجایی که من خیلی اهل علم و دانش هستم سعی می کردم خودم به همه مطالب مسلط شم که هر جا مامان خانوم کم اورد کمکش کنم
نمی شه که توی این امتحان سخت مامانم رو تنها بذارم
من سعی می کردم که سرم رو هی بالا بیارم و به مطالب سرک بکشم
نمی دونم چرا هی مامان نفس کم میاورد و بهم می گفت باور کن توی این متن مطلب خاصی نیست شما آروم باش من تنهایی می تونم بخونمش و ازش سر در بیارم. مامان فکر می کرد که من اومدم بالای دلش و هی فشارش می دم اما نمی دونست من فقط دارم مطالعه می کنم... اونم یه مطالعه سخت، خوندن یه چیزی که خیلی معلوم نبود چیه
مادر خانوم هی من رو دعوت به خواب می کردم، اما من نمی تونستم تنهاش بذارم و سعی کردم به همه مطلب ها سرک بکشم و تا جایی که می تونم درس بخونم که بعدا مامانم نگه تو این شرایط که پدر هم نیست تنهاش گذاشتم...
خلاصه برای مادر خانومی ما دعا کنید که بتونه حداقل با کمک من نمره خوبی توی امتحانش بگیره و به من که اینقدر کمکش می کنم افتخار کنه