سردار کوچک

خاله خانوم برای محمدصادق یک کتاب اتل متل خریده که شعر اتل متل یه طرف و عکس اعضای یک خانواده که پاهاشون رو دراز کردن (پاها از کتاب زده بیرون) طرف دیگه ای از کتابه! توی ویژگی های اسباب بازی های 3-4 ماهگی خونده بودم که استفاده از تصاویر با مرزهای رنگی روشن در اطراف کودک براشون جذابه. منم این کتاب که حالت دیواری دارد را به دیواره تخت محمد صادق زده بودم. محمد صادق هم به عکس های دست می زد و پای آدم ها رو می کرد توی دهنش. یه روز برای خواندن نماز محمد صادق رو گداشتم توی تختش و رفتم بیرون. وسط نماز دیدم که صدای زنگوله ای می آید که به کتاب وصل شده. برام جالب شد. بعد از نماز اومدم دیدم کتاب رو برداشته خورده و با پاهاش هی به آخر کتاب ضربه می زنه و ص...

امروز من وارد ماه چهارم زندگی ام شدم! مامان من رو برد مرکز پایش رشد افتاب، این مرکز رو فارع التجصیلان روانشناسی دانشگاه تهران اداره می کردن: از جمله مشاورانش خانم صمدیان(همکلاسی خاله اسما) و ضحی سعیدی(همکلاسی خاله مریم و ...) بودن. این مرکز مشاوره تلفنی هم داره. هر نیم ساعت مشاوره خصوصی 13 هزار تومن بود. این بازی ها رو باهام امروز انجام دادن: من رو به شکم گذاشتن روی زمین و یه اسباب بازی صدا دار رو دور سرم می چرخوندن که من مجبور شم سرم رو 180 درجه بچرخونم و عضلات گردنم قوی بشه. یه اسباب بازی صدا دار رو بعد از اینکه صداش رو در آوردن گذاشتن جلوم و تشویقم کردن که به سمت اون حرکت کنم. به مامانم هم گفتن کارهای بالا رو تکرار کنن و نکات زی...

ما امروز به همراه خانواده رفته بودیم پارک نهج البلاغه جای شما خالی ...

توی بیمارستان صارم که بستری بودم، یک خانم روانشناس، به ملاقاتمان  آمد و در حضور پدر و مادر و مادر بزرگ و پدر بزرگ توضیحاتی را در مورد نحوه برخورد با نوزاد در چند ماه اول تولد داد. چند روز پیش دوباره بهم زنگ زدن و گفتن سوالی دارم یا نه. من ازشون خواستم که توضیحاتی در مورد نحوه کارشون بدن. متوجه شدم که یه مرکزی به نام پایش رشد و تحول آفتاب دارن و در اونجا ضمن بررشی ابعاد رشد فکری و اجتماعی بچه مشاوره هم می دن که هر نیم ساعت 13 هزار تومان است. قبل از یک سال هر سه ماه یکبار و بعد از یکسال هر شش ماه یکبار می توان مراجعه نمود و اطلاعات مربوط به آن سن را در یافت کرد. سایت: www.payeshekoodak.com تلفن: 88286886 و 88251542 تلفنهای مرکز مرز...

در وب گردی هایم به چند کتاب مناسب رسیدم که به نظرم رسید خوبه با شما دوستان هم در میان بگذارم. اگر شما هم به کتاب خوبی برخورده اید بگویید ممنون می شوم. برای آشنایی بیشتر با محتوای هر کتاب می توانید روی عنوان کتاب کلیک کنید: شیوه های تقویت هوش نوزاد ۳-۶ ماهه : شناخت شکل هل و رنگ ها، آموزش پیدا و پنهان، درک دسته ها و گروه ها. بئاتریس میلتر: ترجمه طاهره طالع ماسوله.- تهران : با فرزندان، ۱۳۸۰. بها: ۳۰۰۰۰ ریال.   لالایی ها و ترانه های نوازشی، از تولد تا سه سالگی ( از مجموعه ترویج خواندن کتابک). نویسنده: ثریا قزل ایاغ.  تهران: موسسه فرهنگی هنری پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، ۱۳۸۹. ۱۵۰۰ تومان. خواندن با کودک از تولد تا سه سال...

امروز خاله جونم متولد شده البته 24 سال پیش امروز زینب خانوم دختر خاله سارام هم متولد شده زهرا خانوم دختر خاله عقیله هم متولد شده خواهر زهرا خانوم، فاطمه خانوم هم متولد شده من نمی دونم اگر همه اینها جشن تولد بگیرن من باید بالاخره کجا برم و چند تا کادو توی یه روز بخرم! ان شاء الله قدم همشون مبارک باشه و سلامت و خوش در خدمت امام زمان باشیم

امروز من بر علیه چند تا بیماری واکسینه شدم، اما اشکم در اومد. اونقدر گریه کردم که نگو. نه موقع زدن واکسن، بلکه سه ساعت بعدش. مدل گریه هام خیلی با گریه های دیگه فرق می کرد. یه طوری گریه می کردم که معلوم بود خیلی دارم درد می کشم. اون قدر بی حال بودم که با اینکه دهنم خشک شده بود نمی خواستم شیر بخورم. بعد از اینکه یه عالمه گریه کردم و مامانم رو قصه دار باباجون اومد دنبالمون و بردش خونشون. اون طوری چند تایی مواظبم بودن و بیشتر تونستم بخوابم. امیدوارم خدا بیمارها رو شفا بده و هیچ بچه ای تو بیمارستان نباشه این واکسن من رو این طوری بی تاب کنه چه برسه به خود بیماری! الهی شکر که همه سالم هستیم به لطف او! ...

من اولین سفرم رو به کمک حمایتهای خانواده مادری به همدان رفتم. سفر فشرده ای بود، به دلیل ماه رمضون بودن ما بعد از نماز ظهر پنج شنبه حرکت کردیم و جمعه صبح هم برگشتیم که قبل از اذان تهران باشیم. اون قدر هوای همدان خوب بود که باورم نمی شد. وقتی وارد باغ دایی شدیم مبهوت دیدن سبزی درختان شده بودم و با چند تا عطسه جانانه هوای خنک باغ رو استقبال کردم. مامان در هوای ازاد علی رغم اینکه همه به مامانم می گفتن بچه ت مریض میشه من رو چند ساعت خوابوند! خیلی خوب بود از تنفس هوای تمیز و خنک لذت می بردم.  امیدوارم که بازم من رو به دیدن طبیعت زیبا و این هوای خنک ببرن و پدر چانم هم باشه که بیشتر بهم خوش بگذره و بتونیم بیشتر بمونیم.   ...

من دو سه روز میزبان آقا جان و مادر خانم بودم. حال مادر بهتر شده بود و تونسته بود بعد از این مدت بیاد سراغم. یه هدیه بامزه هم برام داشتن یه گهواره که آقاجان به زحمت و با زخمی شدن دستهاش و با زبون روزه به سفارش پدر سردارک برام درست کرده بود. پدر این مدت وقتی نوبتش می شد که من رو بخوابونه و اذیت می شد یاد حرف عمو می افتاد که می گفت دخترکش راحت شبها رو توی گهواره اش می خوابه! رو این حساب کل خانواده رو بسیج کرده بود که برام گهواره پیدا کنند، مادر و آقا هم گهواره خوب پیدا نکرده بودند و آقا مجبور شده بود بعد از سالها دست به کار بشه و برام گهواره درست کنه! خلاصه من گهواره دار شدم و برام اولین بار 6 ساعت در روز خوابیدم، نمی دونم چه خاصیتی داره ...